هیچگاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت رانمی فهمد گریان نکن،
قلبت را خالی نگه دار اگرهم خواستی روزی کسی را در قلبت جا دهی
سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیشتر از خودم و
کمتر از خدایم دوستت دارم زیراکه به خدا اعتماد دارم و به تو نیاز دارم.....!!!!
برچسبها:
همیشه آدم وقتی به همدیگه فکر میکنن که تنها میشن
کسی واقعا عاشقه که وقتی همه پیششن ، به اونی فکر میکنه که رفیق تنهایی هاشه
برچسبها:
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
حسین پناهی
برچسبها:
برچسبها:
" ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻋﺸﻘﺶ , ' ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺖ ' ﺭﻓﺖ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩ ...
ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ... ﻋﺮﻭﺱ ﺍﻭﻣﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺶ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯿﺪﺍﺩﻥ ...
ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻫﺪﯾﻪ ﺷﻮ ﺩﺍﺩ ... ﻋﺮﻭﺱ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ؟
ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﻗﺮآﻧﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﺸﯽ ... "
" به سلامتی پسری ک عشقشو تو لباس عروس کنارش تصور میکنه ، نه برهنه تو بغلش...
سلامتی شرف اون پسری ک میبینه دختره درد داره , میگه : آبجی حرف بزن , داد بزن , گریه کن , اما سفره دلتو پیش هر نامردی پهن نکن...
ﺑـﻪ ﺳﻼﻣـَـﺘﯽ پسری که دختره تنهاش گذاشت و نابود کرد پسر رو با رفتنش اما بازم پسر عاشق دختر موند.
ﺑـﻪ ﺳﻼﻣــَــﺘــﯽ ﭘﺴـــﺮﺍ .........
ﭼﯿـﻪ ؟؟
ﻓﮑــﺮ ﻣﯿﮑـﻨﯽ ﺧﺴــــﺘـــﻪ ﻧــﺸـُــﺪَﻥ ؟ ﻫﻤﯿﺸـــﻪ ﺑﻪ ﯾـﻪ ﺗﯿﮑــﻪ ﺁﻫــَـﻦ ﻓــُـﺮﻭﺧـﺘـــﻪ ﺷــُـﺪَﻥ ...
ﻭﻗﺘـﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺸﻮﻥ ﻧﺒــﻮﺩ ﻣـﺤــَـﻞ ﺳـﮕـــﻢ ﺑﻬﺸــــﻮﻥ ﻧـﺬﺍﺷــﺘـَـــﻦ ...
ﺭﻭ ﻫـﺮﮐــﯽ ﺩﺳــﺖ ﮔــُـﺬﺍﺷـﺘـَـﻦ ﯾـﺎ ﯾـﻪ ﺑﭽـه ﻣﺎﯾـﻪ ﺩﺍﺭ ﺍﺯَﺵ ﮔــﺮﻓـﺘـَـتــﺶ ﯾﺎ ﯾﮑــﯽ ﺍﻭﻣـَـﺪ ﺍﺯ ﮔــُـﺬَﺷــﺘــﻪ ﯼ ﻧـﻨﮕـﯿﻦِ ﻃــﺮَﻑ ﻭﺍﺳــَـﺸـــﻮﻥ ﺗـَــﻌﺮﯾـﻒ ﮐــَـﺮﺩ ...
ﺑـﺨــُـﺪﺍ ﺍﻭﻧﺎﻡ ﮐـَـﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ ...
ﺍﻣـّـﺎ ﻏــُـﺮﻭﺭﻣــَﺮﺩﻭﻧـﺸـــﻮﻥ ﺑﻬﺸـــﻮﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤـﯿﺪﻩ بییان ﺟﺎﺭ ﺑـﺰَﻧــﻦ ...
ﮔـﺎﻫــﯽ ﺑﺎﯾـَـﺪ ﮔـُـﻔﺖ : ﻣﯿﻢ ﻣﺜـﻞ ﻣـــــــﺮﺩ ...
"به سلامتی نسلمون که از عشق یه چیز واسشون موند : '' غم یار ' ...
منبع:http://www.heart2.loxblog.com
برچسبها:
+ زیاده ، اما خوندنش ضرری نداره…!
+ روز پدر مبارک ♥ روز مرد مبارک
گاهی خسته می شوم ، نام تو را می گویم…
گاهی دلتنگ می شوم ، نام تو را می گویم…
اصلا نام تو جادو می کند تمام دنیای مرا…
گاهی از هرچه می گوییم ، به تو می رسم و نام تو را می گویم…
گاهی از تمام گاه های دیگر که بدون تو گذشت ، شرمسار می شوم…
گاهی تمام دنیایم می شود نام تو…
و گاهی نام تو می شود تمام دنیا…
یا علی…
نام تو را می گویم…
درها باز می شوند و حتی تمام بی راهه ها هم با من راه می آیند…
گاهی زمین هم به شوق نام تو می گردد…
به عشق دیدار این روز…
روز میلاد تو…
گوش شیطان کر
امشب می خواهم زمین و زمان را به میهمانی دعوت کنم…
می خواهم جادو کنم زمین را با نام تو…
می خواهم این سیزده تکرار شود
و به چهارده نرسد…
چه تاریخ عجیبی است این سیزده رجب…
بی شک این خوش یمن ترین سیزده ایست که تاریخ به خود دیده…
همین به تمام آن سیزده های دیگر در…
گوش شیطان کر
امشب می خواهم نامت را بر تک تک ستاره ها حک کنم…
می خواهم با ماه شرط ببندم
که تاب درخشش چشم های تو را ندارد…
اصلا می خواهم این روز را مبدأ تاریخ اعلام کنم…
روزی که یک مرد به دنیا آمد…
برچسبها:
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم!
خندیدیم…
دویدیم!
و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیشبینیاش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم
فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم.
تنها برو!
برچسبها:
چقد سخته تو هق هق گریه هات
نفس کم بیاری
بعد عشقت به یکی دیگه بگه
نفسم....
برچسبها:
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
************************************
پی نوشت:
گفتم : میری؟
گفت : آره
گفتم : منم بیام؟
گفت : جایی که من میرم جای دو نفره نه سه نفر
گفتم : برمی گردی؟
فقط خندید !
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیره چونم گذاشتو سرمو بالا آورد
گفت : میری؟
گفتم : آره
گفت : منم بیام؟
گفتم : جایی که میرم جایه یه نفره نه دو نفر
گفت : برمیگردی؟
گفتم : جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شست وشو میده . . .
برچسبها: